باقرخان ملقب به «سالار ملى»، از رهبران برجستة انقلاب مشروطه و یار و هم رزم ستارخان در سال1240شمسی در محلة خیابان تبریز، متولد شد. در جوانى در محلة خود به دلیری و عیاری شهره بود و به اینسبب، مدتی كدخدای آنجا شد،گفتهاند كه به روزگار مظفرالدین میرزا، در استیفای حقوق مردم آذربایجان بود.اما آنچه او را برانگیخت تا استعداد خویش را در سازماندهى جنبش تودهها و رهبری آن نشان دهد، تلاشهای محمدعلى شاه در برافكندن بنیاد مشروطه و ظهور دوره استبداد صغیر بود.درپى بمباران مجلس و تفویض حكومت و فرماندهى نظامى آذربایجان به كسانى چون محمد ولى خان تنكابنى و عینالدوله و عبدالمجید میرزا، انقلاب در آذربایجان اوج گرفت و چون ستارخان نیز از امیرخیز به پا خاست، باقرخان هم از محلة خیابان به او پیوست و با مجاهدانى كه گردآوردند،قصد تهران و كمك به مجلس شورا كردند، اما انجمن ایالتى تبریز كه حضور آن دو را در شهر ضروری مىدانست، مانع رفتن آنها شد.در این میان مردم تبریز و مجاهدان اجازه ورود به عینالدوله و اردوی دولتى ندادند و ستارخان و باقرخان به تصرف ورودیهای شهر و سنگربندی درخیابانها دست زدند.در نخستین رویاروییهای قوای دولتى با مردم تبریز، حوزه نفوذ و اقتدار باقرخان به تدریج با ضعف مرتجعان و هواداران شاه، نفوذ بیشتری یافت چنانكه با محاصرة تبریز توسط قوای دولتى كه موجب بروز قحطى در شهر شد، باقرخان وظایف دیگری را نیز برعهده گرفت و اخطاریهها و اعلامیههای شورای مخفى تبریز، به مهر ستارخان یا باقرخان صادر مىگردید.
گزارشها و مراسلات كنسولگریهای روس و انگلیس، حاكى از نگرانى مأموران بیگانه از فعالیتهای باقرخان و ستارخان است كه به تعبیر آنها موجب اغتشاش در شهر شده بود. در اواخر رمضان 1326 بازارهای تبریز بسته شد و انجمن ایالتى به تشكیل نیروهای نظامى به فرماندهى باقرخان و ستارخان دست زد كه هزینههای آن را مردم مىپرداختند.به هر حال، در این میان رحیم خان چلبیانلو به دستور محمدعلى شاه بر تبریزیان تاخت و یكى از نخستین اهداف او تخریب و تاراج محلة خیابان بود كه از لحاظ نظامى و شمار مجاهدان در درجة اول اهمیت قرار داشت.حملات بیوك خان پسر رحیم خان به خیابان راه به جایى نبرد و رحیم خان خود به تبریز تاخت.دلیری ستارخان که مردم و مجاهدان را رسماً به ادامة مبارزه فراخواند، اوضاع را به نفع مشروطه خواهان تغییر داد.باقرخان به درخواست انبوه مردمى كه از مسجد صمصام خان به سویخانة او روان شدند، عزم مقابله با رحیم خان كرد.سرانجام نیز به همت او و دیگر مجاهدان، محل استقرار رحیم خان در باغ شمال تصرف شد.پس از آن، رشته امور شهر در دست مجاهدان افتاد و طرفداران شاه و مرتجعان كه در شبكهای مفسدهانگیز گرد آمده بودند، به ناچار شهر را ترك كردند.
با اینهمه، عینالدوله به دستور شاه، شهر را در محاصره گرفت و جنگى خونین آغاز شد و باقرخان كه اردویش مقابل قوای عینالدوله قرار داشت، رشادتهای كمنظیر نشان داد و چون نمایندگان روس و انگلیس به بهانة حمایت از اروپاییان، اولتیماتوم شدید اللحنى خطاب به انجمن ایالتى تبریز فرستادند، باقرخان به این اخطار وقعى ننهاد و از كار دست نكشید.در این میان تحولاتی صورت گرفت و سردار و سالار عزم تهران نمودند.در زنجان، شیخ محمد خیابانى و میرزا اسماعیل نوبری و برخى از وكلای مجلس در ملاقاتى با اسماعیل امیرخیزی، منشى و مشاور ستار، از رفتن باقرخان و ستارخان به تهران ابراز نگرانى كردند.امیرخیزی چارة كار را در این دید كه میرزای خراسانى آنها را به عتبات دعوت كند.پس چون مجاهدان به قزوین رسیدند،از علمای نجف تلگرافى رسید كه آنها را به تشرف فرا مىخواند.با اینهمه، استقبال گرم مردم از مجاهدان در همة شهرها و آمادگى تهرانیان برای استقبال، موجب شد تا سردار و سالار هر دو سفر به عراق را به پس از دیدار از تهران موكول كنند.به هر حال سردار و سالار ملى در میان استقبال بىسابقة مردم وارد تهران شدند و پذیرایى باشكوهى از آنان شد.ستارخان را نخست در باغ صاحب اختیار، و سپس در پارك اتابك، و باقرخان را در باغ عشرتآباد جای دادند و مجلس شورای ملى نیز با اهدای لوحى به تقدیر از آنها برخاست.
ستارخان 4 سال بعد درگذشت و باقر خان نیز چند سال بعد، در آغاز جنگ جهانى اول، در زمرة گروهى از آزادیخواهان در محرم 1334 رهسپار عراق شد، پس ازمدتی به دنبال پراكنده شدن آزادی خواهان، باقرخان و یارانش را به فكر بازگشت به ایران انداخت، درسال ( 1335ق) وی و یارانش در راه بازگشت در حدود مرز قصر شیرین در خانة مردی به نام محمدامین طالبانى بیتوته كردند، ولى شبانگاه همه به دست او كه طمع در اموالشان بسته بود، كشته شدندچند روز بعد مأموران كه از سابقة شرارتهای محمدامین آگاه بودند، از ماجرا خبر یافتند و او را گرفتند و پیكر باقر خان را كه در گودالى دفن شده بود، یافتند.محمدامین طالبانى اعدام، و باقرخان همانجا به خاك سپرده شد.در آذرماه 1354 جسد باقرخان، سالار ملى از روستای محمدامین كه اكنون بیشمان نام دارد، به تبریز منتقل، و با احترام در گورستان طوبائیه دفن شد و بنایى شایسته بر گور او برپا گردید و چندی بعد نیز یكى از خیابانهایتبریز«سالار ملى»نام گرفت.باقرخان تنها یك دختر به نام ربابه داشت كه در 31 خرداد 1347ش، 7 سال پیش از انتقال پیكر پدرش به تبریز، درگذشت.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر