۱۳۸۹ دی ۲۳, پنجشنبه

تختی پهلوان افسانه ای جهان : مردی از تبار همدان :

مردم استان همدان در طول تاریخ تا به امروزبزرگان بسیاری را در عرصه علوم و معارف و فرهنگ و هنر و سینما و ورزش و .... به جامعه بشری تقدیم کرده اند که هر یک از ایشان در حوزه خود از نوابغ به شمار میروند.(تختی) بزرگ مرد دنیای کشتی نیز شخصیت دیگری است که از میان مردم  همدان برخاست ودر قلبها جاودانه شد . امری که بسیاری از ما تاکنون اطلاعی از آن نداشتیم. تختی گوهری بود از عصاره شرف و متانت و ورزشکاری کامل و مردمی و دارای شخصیت جهانی که سخن گفتن و مطلب نوشتن دربارة وی، کار بسیار دشواری است ولی به گفتة شاعر: "آب دریا را اگر نتوان کشید/ هم به قدر تشنگی باید چشید.تختی یک پهلوان واقعی بود با صفات برجستة انسانی، فتوت و جوانمردی، وفای به عهد، مبارزه با ظلم و ستم، حمایت از مظلوم، گذشت، ایثار، عشق بی پایان به مردم به ویژه مردم محروم و پا برهنه و حجب و حیا از بارزترین خصوصیات تختی بود.
وی در پنجم شهریور ۱۳۰۹ در خانواده ای متوسط و مذهبی در خانی آباد تهران متولد شد. پدرش رجب خان، دو پسر و دو دختر داشت که فرزند پنجم خانواده یعنی غلامرضا متولد شود، اسم پدر بزرگ غلامرضا، حاج قلی بود، او فروشنده خواربار بود و در دکانش همیشه روی تخت بلندی می نشست و به همین دلیل، مردم خانی آباد اسمش را گذاشته بودند، حاج قلی تختی و بعدها همین نام بود که به خانوادة آقا رجب منتقل شد.حاج قلی تختی قبل از تولد غلامرضا در راه سفر به مکه توسط راهزنان گرفتار شده و ناجوانمردانه به قتل رسیده بود. صغری خانم مادرتختی یکی از زنان بسیار با ایمان و پرهیزکار و متدین محله بود. او غلامرضا را در دامن پاک و پر از مهرش پرورش داد.صغری خانم یکی از عشق های بزرگ تختی در زندگی اش بود، او تا پایان عمرش، مجنون وار مادرش را دوست می داشت .اجداد تختی از ترکهای همدان بودند و تختی نیز به زبان ترکی کاملاً مسلط بود. نرگس تختی خواهر بزرگ غلامرضا تختی می گوید: (پدر بزرگم حاج قلی اهل همدان بود).
در کتاب زندگی و مرگ جهان پهلوان تختی (در آینة اسناد) نیز، اجداد تختی همدانی قید شده است غلامرضا تختی بعد از اینکه در المپیک ۱۹۵۶ ملبورن (استرالیا) موفق به کسب مدال طلای المپیک گردید، مجلة کیهان ورزشی مصاحبه ای با وی انجام داد که در۳ شماره چاپ شد. در آنجا از تختی پرسیده میشود: جناب تختی با حریفان خود چطور صحبت می کردید: آقا تختی پاسخ میدهد: با حریف ترکیه ای به زبان ترکی صحبت می کردم.آقای اسد شیخ بیگلو که متولد ۱۳۱۸ روستای چای کسَن مرند در۳۵ کیلومتری مسیرمرند به جلفا می باشد، در گفتگو با نگارنده این سطور، در مورد ترک بودن تختی می گوید: ما در سال۱۳۳۷ در تهران در کاری مشغول بودیم و بعد از ظهرها به قهوه خانه زیر زمینی که در نزدیکی میدان انقلاب کنونی (تقریباً ۳۰ متری میدان) واقع بود، می رفتیم. در آن زمان غلامرضا تختی هم که با صاحب قهوه خانه دوست بود، به قهوه خانه می آمد و اکثر کسانیکه به قهوه خانه می آمدند، ترک زبان بودند و تختی با بعضی از آنها که سلام و علیک داشت به زبان ترکی صحبت می کرد و لهجة ترکی ایشان به لهجة ترکی همدانی نزدیک بود.
 در یکی از روزها که با دوستانم مشغول کشیدن قلیان بودیم، تختی رو به ما کرد و به زبان ترکی گفت: "سیزکی جوانسیز، نییه قلیان چکیرسیز، گئدین ورزش ائلیین " شما که جوان هستید چرا قلیان می کشید، بروید ورزش کنید.عباس شمالی یکی از فرزندان مرحوم پهلوان حسن شمالی که رئیس شعبة خیام بانک سپه تبریزبود در مصاحبه با نگارنده، در مورد ترک بودن تختی می گوید: پدرم می گفت در مدت۱۰ سالی که در تهران بودم و با تختی که رفیق صمیمی بودم و به زورخانة پولاد می رفتیم و با هم ورزش باستانی می کردیم، تختی با من به زبان ترکی صحبت می کرد و کاملاً به زبان ترکی مسلط بود "پدر تختی ۳۰ هزار متر زمین در جنوب تهران داشت، این زمین ها در زمان رضا خان برای احداث ایستگاه راه آهن تصرف شد و بدین ترتیب خانوادة تختی از هستی ساقط شد تختیِ ۷ ساله مجبور شد برای گذراندن زندگی خانواده اش سر کار برود.
 ابتدا در دکان نانوایی و سپس در دکان نجاری شیخ ابراهیم مشغول بکار شد. بعد از این واقعه، رجب خان که برای خودش یلی بود و قد و قامت بلند و بالایی داشت و به شهادت مردم خانی آباد، قطعات یخ ۱۲۰ کیلویی را به راحتی بلند می کرد و به این طرف و آن طرف می برد، دچار ضعف جسمی و روحی شدیدی شد. او در اواخر عمر تقریباً مشاعرش را نیزازدست داد،با قدی خمیده ازکوچه ها می گذشت وساعتها روی پله های سنگی مسجد قندی می نشست.غلامرضا تختی از کودکی به ورزش علاقة زیادی داشت. او هرگز به فکر قهرمان شدن نبود، بلکه ورزش را فقط برای سلامتی و تندرستی می خواست. خود بارها گفته بود: فکر اینکه روزی قهرمان کشور یا قهرمان جهان شوم، خجالتم می داد.
کاشف و مشوق تختی در کشتی، فردی ترکیه ای بنام (صاییم بیگ آریکان) بود. این ترک بود که هم تختی را با ورزش کشتی آشنا ساخت و هم او بود که تربیت تختی را در کشتی به عهده گرفت. تُرک بودن آن دو ، علاقة پدر و فرزندی در بین آنها ایجاد کرد. تختی صاییم بیگ را پدر معنوی خود می دانست و به او احترام فوق العاده می گذاشت.صاییم بیگ آریکان اولین سر مربی کشتی آزاد ایران، از سال۱۹۴۸المپیک لندن تا سال۱۹۵۲ هلسینکی، که اهل ترکیه بود، ماجرای کشف تختی را چنین بیان می کند:"یک روز برای گردش و خرید به بازار رفته بودم، دیدم عدّه ای از جوانان با هالتری که خود ساخته بودند، وزنه برداری می کردند. تختی هم در میان آنها بود، با یک نگاه به او، تحت تأثیر هنر نمایی‌اش قرار گرفتم و از آوی خواستم تا به دارالفنون بیاید و کشتی را دنبال کند، تختی دعوت مرا پذیرفت و به تمرین کشتی در سالن دبیرستان دارالفنون پرداخت بعدها تختی تمرینات خود را در باشگاه پولاد دنبال کرد و مدت یک سالی که از تمریناتش در کشتی می گذشت، موفقیت خاصی بدست نیاورد.
تختی در این باره می گوید: پس از یک سال تمرین، کوچک ترین موفقیتی بدست نیاوردم. علاوه بر اینکه گل نکردم، حتی ضعیف تر هم شدم... باران استهزا و تمسخر به سرم باریدن گرفت و همه به من می گفتند تو خود را بی سبب شکنجه میدهی، برو دنبال کارت، تو اصلاً به درد کشتی نمی خوری ... پس از آنکه متوجه شدم قادر به تحمل نیستم و این باران هم هیچ گاه بند نخواهد آمد، راه خوزستان را در پیش گرفتم. در آنجا یک سال در شرکت نفت مسجد سلیمان کار کردم، زندگی کردم و مبارزه، مبارزه با خود و با ناسزاهای مردمی که رنج فراوانی بر دوش من گذارده بود، اما طاقت این را نداشتم که بیشتر از یک سال این رنج را به دوش بکشم.
پس از اینکه به تهران آمدم، آنها پسر هفتاد کیلویی را دیدند که هشت کیلو چاق تر شده بود، اما این چاقی دلیل آن نشده بود که در هر دقیقه ده مرتبه از کشتی گیران زمین بخورم. این یکسال دوری برای تختی بسیار مفید بود، چرا که در این مدت به مبارزه با نفس خودش پرداخت و چنان خود را ساخت که دیگر هیچ کس قادر نبود او را از مسیری که در پیش گرفته بود، باز دارد. در همین زمان، شروع به مطالعه در زندگی و احوال بزرگان جهان کرد، این مطالعات فشرده، تأثیر خوب و عمیقی بر روحیه و شخصیت او گذاشت.تختی می گوید:
 تمرین های جدید را در سربازخانه شروع کردم، وقتی در سال۱۳۲۸ در مسابقة بزرگ ورزشی شرکت کردم، در همان اولین دوره ضربة فنی شدم. اما تمرین های جدی و سختی را در پیش گرفتم ... من راه خودم را می دیدم، راهی بود روشن، که در آن می شنیدم: رضا، تو کاری به این حرفها نداشته باش، راه خودت را بگیر و برو، آینده مال توست، متعلق به کسانی است که بیشتر از همه رنج برده اند. غلامرضا تختی در سال ۱۳۲۹ به مقام قهرمانی ایران در وزن۷۹ کیلوگرم رسید و از آن تاریخ به بعدپانزده سال تمام قهرمان ایران شد، مقامی که حفظ آن در این مدت طولانی از عهدة هر کسی بر نمی آید.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر